زندگي نامه دانشجوی شهيد عليرضا نجفى سمنانی
شهيد عليرضا نجفى سمنانی در سال 1344 در خانوادهاى مذهبى در شهر مشهد ديده به جهان گشود. در سن پنج سالگى پدرش را از دست داد و او تحت سرپرستى مادر فداكارش قرار گرفت. پس از طى دوران ابتدايى و راهنمايى وارد هنرستان صنعتى شهيد بهشتى شد و اين سال ها مصادف با روزهاى پرشور انقلاب بود. قبل از انقلاب در اغلب فعاليت هاى انقلابى و تظاهرات ضد شاه شركت كرد و پس از پيروزى انقلاب نيز درانجمن اسلامىهنرستان دركنار دوستانى چون شهيد قندهارى قرار گرفت و فعاليت هاى فرهنگى و بعضاً ورزشى خود را آغاز كرد. در سالهاى 57 و 58 جزو اعضاى تيم شناى خراسان انتخاب شد و دو بار نيز در مسابقات شناى قهرمانى كشور حضور يافت و در سطح كشور، صاحب مقام گرديد.
در تابستان سال 1360 در مشهد و در يكى از اولين دورههاى آموزشى بسيجيان زير نظر شهيد چراغچى آموزش ديد و پس از يك سال جهت اعزام وارد پادگان گرديد. خودش مىگفت: در پادگان وقتى مىخواستند ما را براى آموزش اعزام كنند، بچهها را به صف مىكردند و افرادى را كه كوچكتر بودند جدا مىكردند و من در آن لحظه به خدا متوسل شدم و ذكر «يا رئوف و يا رحيم» را سردادم كه نكند من را از صف بيرون بكشند، و همان توسل باعث شد كه من را نبينند و به خاطر كوچكى جثهام از اعزام محروم نكنند. در سال 1362 به اهواز اعزام شد و در پايان مأموريت سه ماههاش از آن جايى كه موقعيت عمليات پيش نمىآمد از آن ها خواسته شد كه يا سه ماه ديگر به كردستان اعزام و يا مرخص شوند. به اين ترتيب با اولين اعزام خود را به عمليات والفجر1 رساند و در همين عمليات مجروح شد و با دست گچ گرفته به مشهد بازگشت.
وقتى عمليات والفجر3 آغاز شده بود و كمبود نيرو احساس مىشد دوباره عليرضا عازم جبهه گرديد و در واحد تخريب شروع به انجام وظيفه كرد. در چهارراه خندق براى دومين بار مجروح شد و دست چپش تركش خورد. به دنبال اين جراحت تا پايان سال 1364 در مشهد ماندگار شد و دستش را نيز دو بار عمل كردند. در اسفند ماه سال 1364 وارد تيپ ويژه شهدا شد و با همان تيپ در يك عمليات ويژه بود كه به علت اصابت تركش نارنجك و تير مستقيمى به شانهاش، باهلىكوپتر به باختران اعزام شد ولى با همان لباس از بيمارستان فرار كرد و به جبهه بازگشت. در عين مجروحيّت براى اين كه بيكار نباشد، ماشين اوراق را تحويل مىگيرد و با ذوق و مهارت فنىاش راه اندازى مىكند و به عنوان راننده در منطقه فعاليّت مىكند. پس از مدتى هم از طرف شهيد بهادرى و هم از طرف لشكر 5 نصر از او دعوت شد. استخاره كرد؛ هر دو خوب بود. قرعه كشيد و آخرين بار با كاروان دهم كربلا در مرداد 1365 عازم شد. و در شب عمليات در حالى كه معبر را باز مىكرد با اصابت تيرهاى دشمن به شهادت رسيد. پيكر پاك شهيد مدت 8 ماه و بيست روز درارتفاعات حاج عمران ماند و بعد از بازپسگيرى منطقه به دست بسيجيان جان بركف درمشهد مقدس تشييع شد.