زندگي نامه دانشجوی شهيد سيد على موسوى دره بیدی
شهيد سيد على موسوى در آبان ماه سال 1345، سالروز ولادت با سعادت حضرت على (ع) در خانوادهاى روحانى در شهرستان نجف آباد ديده به جهان گشود. از ابتداى كودكى تحت تربيت مادرى با ايمان و پدرى روحانى پرورش يافت و به فراگيرى قرآن و احكام پرداخت. تحصيلات خود را در شهر نجف آباد ادامه داد و در طول اين دوران از شاگردان ممتاز محسوب مىشد. از خصوصيات بارز اخلاقى شهيد اين بود كه تهذيب نفس را هيچگاه فراموش نمىكرد و همراه با تحصيل علم به تزكيه و تطهير دل همت مىگماشت. در كنار درس به فعاليتهاى فرهنگى نيز مشغول بود.
اوايل پيروزى انقلاب اسلامى در حالى كه بيش از 13 بهار از عمرش نمىگذشت، با جذب عدهاى از همراهان خود در مسجد اميرالمؤمنين (ع) و با تهيه تعدادى كتاب به تأسيس كتابخانه پرداخت. در برگزارى مراسم شهدا با شور و شوق فعاليت مىكرد. چندين بار به جهت حسن خلق و برخورد اسلامى از اعضاى نمونه بسيج مدارس شناخته شد و به عنوان بسيجى نمونه معرفى گرديد. در سالهاى 61 و 62 نيز از طريق سپاه به سميرم و منطقه كردستان اعزام شد و از سال 61 به بعد بارها در عملياتهاى مختلف شركت داشت. در ميدان نبرد هر گونه مسؤوليتى را كه در توانش بود به عهده مىگرفت. در حريم خانواده فرزندى با ادب براى والدين و راهنمايى امين و مهربان و دلسوز نسبت به برادران و خواهرانش بودو از نصايح دلنشين و انسان سازش مضايقه نمىكرد و آنان را به كسب علم و تقوى ترغيب مىنمود.
شهيد على موسوى در سال 63 در كنكور سراسرى در رشته الهيات دانشگاه فردوسى مشهد پذيرفته شد. تهذيب نفس را همراه با تحصيل علم دنبال مىكرد. شهيد همواره با وضو بود و با طهارت بر زمين گام مىگذاشت. او معتقد بود «عالم محضر خداست و حضور بى طهارت زشت است». در خصوص بيتالمال بسيار حساس و محتاط بود و از حيف و ميل آن رنج مىبرد. نظم و انضباط فوق العادهاى داشت و هيچ نوع مزاحمت براى كسى به وجود نمىآورد و شب كه به خانه مىآمد آهسته رفت و آمد مىكرد، مبادا كسى از خواب بيدار شود. با مطالعه قرآن، نهج البلاغه، صحيفه سجاديه و ديگر كتب اسلامى و با شركت در كلاسهاى ايدئولوژى، علم و معرفت خود را افزون و قلب عطشان خود را از چشمه زلال معارف اسلامى سيراب مىنمود و وقتى صحبت از جبهه و جنگ مىشد، مىگفت: «جهاد يك تكليف شرعى است كه بر همه وظايف ديگر مقدم است». يكى از دوستانش مىگفت: «در ايامى كه در شوشتر بوديم روزى به ايشان پيشنهاد كردم فرماندهى يك دسته را به عهده بگيرد. ديدم برافروخته شد. گفتم: چرا حالت دگرگون شد؟ گفت: خواب شهادت خودم را ديدهام و احساس مىكنم شايد بدنم به دست پدر و مادرم نرسد».
سرانجام همان گونه كه آرزو داشت در روز 4 دى ماه سال 1365 در عمليات كربلاى 4 در منطقه شلمچه از سنگر جهاد به معراج خون تاخت و پيكر مطهرش دو سال بعد از شهادت با تشييع با شكوه در گلزار شهداى شهرستان نجف آباد به خاك سپرده شد.