زندگي نامه دانشجوي شهيد على محمد اصغرى
پاسدار معلم و دانشجوى متعهد شهيد على محمد اصغرى در شهريور ماه سال 1339 در خانوادهاى مذهبى در شهرستان خمين متولد شد و دوران تحصيلات ابتدايى خود را با موفقيت در همان شهرستان گذراند. با شروع انقلاب وى با رژيم ستمشاهى به مبارزه پرداخت. پس از قبول شدن در مركز تربيت معلم «شهيد باهنر» اراك به آن شهر مهاجرت كرد و پس از فارغ التحصيل شدن به استخدام آموزش و پرورش خمين درآمد و در تابستان سال 61 پس از تعطيلى مدارس، با واحد عقيدتى سپاه خمين همكارى داشت.
با شروع جنگ، داوطلبانه عازم جبهه شد و در عملياتهاى «خيبر، بستان و والفجر 8» شركت داشت. در عمليات «خيبر» بود كه از ناحيه پهلو بر اثر تركش خمپاره مجروح شد. در سال سوم جنگ تحميلى ازدواج كرد ولى از جبهه و جنگ دست برنداشت. از خصوصيات او اخلاق خوش و خوشرويى بود. ايمان و تقوايى مثال زدنى داشت و به خوشقولى معروف بود. اگر در بدترين شرايط قرار مىگرفت به قول خود عمل مىكرد. شهيد به هيچ عنوان به دنيا و مال دنيا و فرزند وابسته نبود و مىگفت: «انسان مىتواند از اين دنيا راحت دل بكند». سپاه پاسداران با استعدادى كه از وى ديده بود از آموزش و پرورش تقاضاكرد كه شهيد مدتى را به عنوان معاونت تبليغات و انتشارات در سپاه مشغول به كار شود. او ضمن تدريس، براى معلمان مدرسه كلاس قواعد و تجويد قرآن و عربى نيز بر پا مىكرد.
به سبب علاقهاى كه به علم و دانش داشت در آزمون ورودى دانشگاه سال 63 شركت كرد و در رشته الهيات دانشگاه فردوسى قبول شد. شهيد اصغرى همزمان با ديگر فعاليتهاى خود هم تحصيل مىكرد و هم تدريس، تا زندگى خود را تامين كند.
در همين دوران بود كه با انگيزهاى خدايى و عشق به رهبرى و وطن عازم جبهه شد. او كه شنيده بود گردان روح الله خمين عازم جبهه است، خود رابه آن گردان رساند و براى آخرين بار وصيتى كرد و گفت: «آرزو دارم اگر شهيد شدم سرم برود و جنازهام تا مدتى نيايد». و اين چنين بود كه عازم شد و سرانجام در روز چهار شنبه 07/12/64 در منطقه عملياتى فاو بر اثر اصابت خمپاره در سنگر به همراه همسنگر پانزده سالهاش به شهادت رسيد و همان گونه كه آرزو داشت جنازهاش را بعد از 45 روز به شهر خمين آورند و در بهشت شهداى اين شهر به خاك سپردند.