زندگي نامه دانشجوى شهيد سيد غفور هزاوهاى
شهيد سيد غفور هزاوهاى در سال 1345 در خانوادهاى مذهبى در شهرستان اردبيل چشم به جهان گشود. با تفأل به قرآن او را غفور نام نهادند و از همان كودكى تحت تربيت پدر بزرگوارش قرار گرفت. دوران ابتدايى تحصيل خود را با موفقيت پشت سر گذاشت و چون در سال هاى قبل از پيروزى انقلاب سن و سالى نداشت، چندان در متن حوادث قرار نگرفت. از نظر اخلاقى بسيار كم حرف بود و به مادرش بسيار عشق مىورزيد.
پدر شهيد نقل مىكند كه براى اينكه شهيد را امتحان كنم به او گفتم كه بايد به صحرا بروى و در مزرعه كار كنى و او بدون چون و چرا پذيرفت. روز ديگر گفتم: يك گونى زغال خريدهام و در بازار است، دوست دارم به دوش بگيرى و در حالى كه پا برهنه هستى به بازار بروى، و او گفت اطاعت مىكنم و رفت. مقدار زيادى دنبالش رفتم، بعد صدايش كردم و گفتم: نمىخواهد بروى من فقط مىخواستم تو را از منيّت خالى كنم تا غرور تو را نگيرد.
رفتن به جبهه را يك تكليف مىدانست و معتقد بود كه فقط بايد رضاى خدا را در نظر گرفت وحتى شكست و پيروزى مهم نيست و نبايد جبههها را خالى گذاشت. در همان سال ها بود كه در كنكور سراسرى شركت كرد و در رشته تاريخ دانشگاه فردوسى مشهد پذيرفته شد.
شهيد سيد غفور هزاوهايى در تاريخ 21/10/65 در عمليات كربلاى، منطقه شلمچه و در سن 20 سالگى بر اثر اصابت تركش به فك و گردن و در حالى كه سر مباركش از بدنش جدا شده بود، به آرزوى ديرينه خود كه شهادت بود رسيد.