زندگي نامه دانشجوي شهيد سيد جواد علوي مقدم
شهيد سيدجواد علوى مقدم در سال 1336 در سبزوار در يك خانواده مذهبى و معتقد به اسلام ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايى را در دبستان شهيد اعيانى گذراند و سپس دوره متوسطه را در دبيرستان اسرار سپرى كرد. در سال 1355 در رشته شيمى دانشگاه مشهد قبول شد و از بدو ورود به دانشگاه در تمامى جريانات اسلامى دانشجويى فعاليت مستمر داشت. با اوجگيرى انقلاب، شهيد تمام وقت خود را در سبزوار صرف پخش كتاب، اعلاميه و نوار و شركت در راهپيمايى مىكرد و اندك پس اندازى را كه از كمك هزينه تحصيلى دانشگاه جمع آورى نموده بود، در اين راه مصرف نمود. در 29 بهمن سال 56 (چهلم قيام شهداى قم) در برنامه دانشكده علوم و مضروب نمودن عامل صهيونيسم (كُهْن) شركت داشت و در اعتراض به كشتار رژيم شاه و تهاجم آنان به محرومين ظفار(مبارزان عمان) نقش فعالى داشت.
از ديگر فعاليتهاى شهيد برپايى مراسم بزرگداشت شهادت دكتر على شريعتى و شهيد آيت اللّه مصطفى خمينى بود كه به همين خاطر در سال 57 توسط ساواك دستگير شد تا اينكه با پيروزى انقلاب از زندان آزاد شد و با باز شدن دانشگاهها و برپاسازى فضاى مسموم روشنفكر بازى توسط گروهكها، شهيد سيدجواد، به رسالت خدايى و الهى خويش در مقابله با اين قشر بى تعهد و روشنفكرنماى بى رسالت عمل كرد و مدام با تكيه بر پيامهاى امام خمينى و تاكيد بر اعتقاد به اسلام و تلاش در جهت تحقق پيام انقلاب و امامت در راهاندازى دروس روحانيت در دانشگاه نقش فعالى داشت.
در مشهد به كلاس درس اساتيدى چون، شهيد هاشمى نژاد و شهيد كامياب، آيت اللّه خامنهاى و حجت الاسلام فرزانه مىرفت بچههاى ديگر را هم توصيه و تشويق مىكرد كه در كلاسهاى آنها شركت كنند. پيوند طلاب و دانشجويان را به عنوان عنصرى كه تضمين كننده، و رشد دهنده انقلاب است، پذيرفته بود و در زندان نيز با طلبهاى فعال آشنا شد و هميشه پس از آزادى به سراغ ايشان مىرفت.
شهيد در رابطه با گروهكهاى منافق مىگفت: «منافقين مانند صدام هستند، ايدئولوژى سرشان نمىشود، و حتى گروهكهايى كه به اعتبار خط امام بودنشان افراد صادق را جذب مىكنند، مثل نهضت مجاهدين و جنبش مسلمانان مبارز از كجا صلاحيت پيدا كردهاند كه ادعا مىكنند فقط ما ايدئولوژى اسلامى را فهميدهايم و قادر به ارائه منسجم و سيستماتيك آن هستيم و اگر چنين است پس نقش وحى و انبيا و ائمه چه مىشود؟ نقش كتاب الله و عترت پيامبر چه مىشود؟ و اگر به اين سادگى مىشود ايدئولوژى اسلام را در قالبهاى تنگ و فرسوده معيارهاى گرفته شده از ماركسيسم ريخت و به خورد افراد داد پس چرا علما و فقهاى اسلام، يك عمر در حوزهها درس بخوانند و رنج ببرند؟ آنچه بايد در رابطه با افراد و جريانات در نظر گرفت، اين است كه چقدر تسليم امام هستند، و عملاً حرفهايش را اجرا مىكنند. و خدا را شكر مىكنم كه توانستهام امام را بيشتر بشناسم و تسليم شوم، و مهم اين است كه انسان اگر مىرسد به چيزى كه درست نيست و ضعف دارد و چيز بهتر از آن هم وجود دارد بگويد كه ضعف دارد و آن چيز برتر را انتخاب كند و ديگر روى مطلب نادرست پافشارى نكند. در كارها مهم، انگيزه و هدف است. اگر انگيزه و هدف در جهت الله نباشد كار صرفاً كار است و عمل زدگى».
شهيد سيدجواد پس از جريان انقلاب فرهنگى و تعطيلى دانشگاهها تلاش و اشتياق فراوانى نسبت به رفتن به جبهه داشت تا آنكه پس از گذراندن دوره آموزشى در پادگان بجنورد، به اهواز و از آنجا به بستان اعزام شد و دوره ديده بانى را فرا گرفت. يك بار بر اثر تركش خمپاره دستش مجروح شد اما همچنان بى وقفه در جهاد مقدس عليه كفار ايستاد تا آنكه در 22 فروردين سال 1361 مرغ روحش به سوى ملكوت اعلى پركشيد و بر اثر تركش خمپاره در تنگه چزابه به فيض شهادت نايل آمد و اكنون پيكر پاكش در بهشت شهداى سبزوار در كنار ساير عاشقان الله در خاك آرميده است.