شهيد محمد حسن قدوسى در سال 1336 در قم متولد شد. پدر وى شهيد آيت الله قدوسى از مدرسين و استادان حوزه علميه قم بود. حسن داراى نبوغ و استعداد فراوانى بود. وى دروس ابتدايى و متوسطه را در قم گذراند. از اواسط دوره متوسطه با زمينه خانوادگى كه داشت و تحولات فكرى كه در وى به وجود آمد، در جريان مبارزات انقلابی قرار گرفت. او با اينكه داراى استعداد بسيارى براى درس خواندن بود، بيشتر وقت خود را صرف شركت در مبارزات، پخش اعلاميه و مطالعات اسلامى مىكرد و با اينكه خانواده وى از لحاظ مادى نيازى نداشتند، ولى مدتى به كارگرى و كار ساختمانى پرداخت و با همه اين ها فعاليت هاى سياسى خود را نيز ادامه مىداد.
بعد از اتمام تحصيل به مشهد عزيمت نمود. پس از قبولی در دانشگاه وى شروع به همكارى با گروه هاى مسلمان و مبارز دانشگاه نمود و هر چه بيشتر در متن مبارزه قرار گرفت. درهمين حال مطالعات اسلامى خود را با علاقهاى بسيار دنبال مىنمود. او علاقهاى بسيار به جامعهشناسى اسلامى داشت و مطالعات و تفكرات بسيارى در اين زمينه نمود. وى در جريان مبارزات يك بار نیز بازداشت شد. در 17 شهريور در مشهد در يك درگيرى مسلحانه به شدت مجروح گرديد و براى اينكه به دست ساواك نيفتد از يك بيمارستان به بيمارستان ديگر نقل مکان می کرد. بعد از بهبود نسبى با اينكه يك دستش از كار افتاده بود و نياز به معالجه و استراحت بيشتر داشت، از معالجه خوددارى كرد و همچنان در مبارزات با رژيم شاه، شركت مىكرد.
بعد از پيروزى انقلاب، ابتدا در كميتههاى تهران به كار پرداخت و سپس به مشهد بازگشت و در دانشگاه و بيرون از آن مشغول فعاليت شد. وى با عدهاى از دوستانش انجمن اسلامى دانشگاه مشهد را بنيان گذاشت و در آن به فعاليت هاى اسلامی ـ انقلابی مىپرداخت. بعد از تشكيل جهاد سازندگى، شهيد قدوسى وارد آن نهاد شد و مسئوليت گروه فرهنگى آن را به عهده گرفت. در گروه فرهنگى علاوه بر فعاليتهاى مختلف فرهنگى به تشكيل شوراهاى روستايى و آگاهى دادن به روستائيان و رها كردن آنها از ظلم چندين ساله اربابان و مالكين پرداخت و در اين كار موفقيت بسيارى كسب نمود و روستائيان بسيارى را به صف انقلاب وارد ساخت.
بعد از مدتى شهيد قدوسى به تهران آمد و در شاخه ايدئولوژيك دفتر تحكيم وحدت به فعاليت پرداخت. مهمترين كار وى در اين مدت، تشكيل اردوهاى سياسى ايدئولوژيك با همكارى عدهاى از دوستانش بود. در اين اردوها از مدرسين حوزه و متفكران اسلامى براى تدريس و تحقيق دعوت به عمل آمد.
شهيد قدوسى براى پرمحتوىتر شدن اين اردوها تلاش بسيارى كرد و خواهران و برادران بسيارى در اين اردوها به فراگيرى دروس اسلامى پرداختند. بعد از اتمام اردوها با اينكه كارهاى بسيارى به وى پيشنهاد شد و جاهاى مختلفى به فكر و عمل او نياز داشت ولى او ترجيح داد كه براى جهاد با كفار بعثى به جبهههاى جنگ برود و در ستيز با آنها درس ايمان بياموزد و نماز عشق را در سنگر جهاد بپا سازد و در جواب كسانى كه او را از اين كار منع مىكردند گفت: كار واقعى در جبهههاى نبرد است نه اينجا.
وى به جبهه سوسنگرد رفت و به سپاه هويزه كه فرمانده آن شهيد حسين علم الهدى از دوستان و همرزمان قديمى اش بود وارد شد و با حضور در صحنههاى نبرد، ايمان خود را به آزمايش گذاشت. با اينكه از لحاظ جسمى بسيار ضعيف و معلول بود، ولى در عمليات شركت مىكرد و شب ها با نفوذ به صف دشمن به مين گذارى مواضع آن ها مىپرداخت. يك بار كه وى براى ديدار با امام به همراه دوستانش به تهران آمده بود به پدرش شهيد آيت الله قدوسى گفته بود كه: «من در جبههها احساس كردم زمانى كه دشمن حمله مىكند و ما در محاصره خمپارههاى دشمن قرار مىگيريم و آن قدر خمپاره به طرف ما شليك مىشود كه گويى از آسمان خمپاره مىبارد، آن وقت است كه معلوم مىشود چه كسى خداپرست است و موحد واقعى كيست». بعد از آن دوباره به جبهه بر مىگردد و در روز 28 صفر بعد از پيروزى ارتش اسلام، وى و يارانش شروع به پيشروى مىكنند. بعد از ساعت ها پيشروى و پياده روى در محاصره قواى ارتش بعث عراق قرار مىگيرند و در يك مقاومت دليرانه حماسه خون و ايمان را به نمايش مىگذارند و تا آخرين نفر به شهادت مىرسند.